یادداشت به بها درباره رمان تابستان آن سال
چند روزی بیشتر به کریسمس نمانده است. جک دچار بیماری مهلکی شده است و خانوادهاش از این که نمیتوانند جک را سر حال و سالم ببینند دل خوشی ندارند. جک تصور میکند که چند روزی بیشتر از عمرش باقی نمانده است و احساس میکند که باید خودش را باید برای وداع از خانواده اش آماده کند. پزشکان امید زیادی به آینده زندگی جک ندارند.
در همین حین، اتفاق هولناکتری خانواده جک را منقلب میکند. در شب عید کریسمس، لیزی، همسر جک در اثر یک حادثه رانندگی کشته میشود. و زندگی جک و خانواده اش را بسیار پیچید میکند.
نگاه عاطفی و انسانی موجود در سرتاسر این کتاب، خواننده را به این موضوع امیدوار میکند که هر لحظه ممکن است اتفاقی رخ بدهد که از اتفاق فعلی دردناک تر باشد و هر لحظه ممکن است معجزه ای رخ بدهد که ناامیدیهای انسان را از بین ببرد. در حالی که جک تصور میکرد خودش در معرض مرگ است، این همسرش لیزی است که در شب عید کریسمس، در اثر یک حادثه رانندگی جان میبازد و به جک میآموزد که مرگ هرگز خبر نمیکند.
برای اطلاعات بیشتر به صفحه
کتاب تابستان آن سال مراجعه نمایید.
دیوید بالداچی، نویسنده این کتاب، یک وکیل زبردست و زیرک بوده است. به نظر او «شنیدن داستان آدمها هنر است. و او این هنر را دارد که داستان زندگی انسانها را شنیدنی بیان کند.
دیوید بالداچی به دلیل عمق تحقیقاتش معروف است. او میگوید: من میخواهم به اطراف حرکت کنم. پس از چند ساعت که بر روی یک پروژه کار کردم و ذهن من از آن خالی شد، به سرعت شروع به حرکت میکنم تا دوباره ذهنم از آن پروژه پر شود.
تابستان آن سال داستان فضای واقع گرایانهای دارد و در هر زمان و مکانی میتواند اتفاق بیفتد که به گمانم همین ویژگی باعث میشود مخاطب فارغ از مکان اصلی وقوع حوادث داستان بتواند بخوبی با کار ارتباط برقرار کند. به نظر من شخصیت پردازیهای خوب و ملموس نویسنده اثر باعث شده داستان خیلی راحت و روان پیش برود و برای مخاطب باورپذیر باشد. همه اینها به کنار، پرداختن به مسائلی مانند عشق و معجزه آن، ایمان، برخورداری از باورهای عمیق معنوی و انسانی و نقش تقدیر و سرنوشت درکنار هم و در یک داستانی دلنشین خلق شود.
یکی از ویژگیهای تابستان آن سال تنوع شخصیتها و پویایی همین فضای داستانی است و هر یک از شخصیتها به نوبه خود میتواند مخاطبی از همان گروه سنی را با خود همراه کند.
سابقه کتاب تابستان آن سال
تابستان آن سال، بیش از ده هفته در صدر کتابهای پرفروش نیویورک تایمز قرار داشته است. این کتاب که روایت واقع گرایانه و امیدبخشی از یک بیمار در حال مرگ است، نگاه انسانها را به نسبت به مرگ دستخوش تغییری اساسی میکند.
دیوید بالداچی حدود 25 رمان منتشر کرده است که تابستان آن سال، یکی از پرفروشترین کتابهای او به شمار میآید.
جایزه های کتاب تابستان آن سال
ترجمه های رمان تابستان آن سال
کتابهای نقد تابستان آن سال
بخشی از متن کتاب تابستان آن سال
"همیشه با کمال میل حاضرم نظر مشورتی بدهم، حتی اگر بیشترش اشتباه باشد. "
" من که فکر میکنم بیشترش درست است، دست کم برای من."
" جنا آرام گفت: " جک گاهی وقتها اوضاع خیلی سریع پیچیده میشود. باور من این است که باید سر فرصت و با حوصله جلو رفت."
" به گمانم دارم این را میفهمم."
" ممنون که پرسیدی. ولی چرا خیال کردی این قضیه مسائل را بین من و تو عوض میکند؟ من که فکر میکنم تو فقط قدری اطمینان خاطر لازم داشتی، شاید هم کمی دلداری."
" ولی برای من اینها قضایای خیلی مهمی هستند؛ من عادت ندارم برای این جور مسائل بروم سراغ کسی. بیشتر گوشه گیر هستم. زمانی لیزی زنده بود، میرفتم سراغ او."
" نیمه گمشده ات؟ "
" و بهترین دوستم. ما میتوانستیم درباره هر موضوعی با هم حرف بزنیم."
جنا با حوصله و حالت رضایت بخشی آه کشید: " همین الان تصویر، نه ... رویای من، را از رابطه کامل توصیف کردی."
" همه چیز که کامل و بی نقص نبود. ما هم مشکلاتی داشتیم."
" ولی آنها را با همدیگر حل میکردید؟ "
" خب، آره. مگر ازدواج جز این است؟ "
" باید همین طور باشد. ولی هر چه میگذرد، بیشتر به این نتیجه میرسم که نیست. انگار آدمها خیلی راحت از هم نا امید میشوند ... "
.......
جک به فانوس دریایی اشاره کرد: " میخواهی بدانی چرا من پدر خودم را درآورده ام تا آن چیز لعنتی خراب شده را به راه بیندازم؟ "
میکی کنارش نشست: " چون مامان عاشقش بود؟ " بعد با قدری ملاحظه و احتیاط گفت: " و میخواست شما آن را تعمیر کنید؟ "
" اولش من هم همین فکر را میکردم؛ اما تازه وقتی تو را دیدم که آن جا ایستاده ای، چیزی به فکرم خطور کرد؛ انگار لایه ای مه از روی مغزم کنار رفت. " جک لحظه ای درنگ کرد و بعد صورتش را با آستینش پاک کرد: " تازه متوجه شدم که فقط قصد داشتم چیزی را درست کنم، حالا هر چیزی. میخواستم فهرستی را مرور کنم، کارهای لازم را انجام بدهم و نتیجه نهایی هم این باشد که بی معطلی راه بیفتد و کار کند. آن موقع همه چیز روبه راه میشد."
" ولی این اتفاق نیفتاد؟ "
" نه، جواب نداد. میدانی چرا؟ "
میکی به جای نه سرش را تکان داد.
"چون رسم زندگی این نیست. تو ممکن است کاری را عالی و بی نقص انجام بدهی، هر کاری که فکر کنی لازم است، بکنی و هر توقعی که بقیه مردم دارند، برآورده کنی؛ با این حال باز هم به نتیجه ای که تصور میکنی سزاوارش هستی، نرسی. زندگی دیوانه کننده و جنون آمیز است و اغلب با عقل جور در نمیآید. " جک لحظه ای درنگ کرد و به دخترش چشم دوخت: " کسی که نباید این جا باشد، هست و کسی که باید باشد، نیست. هیچ کاری هم از دست کسی ساخته نیست. هر چه قدر هم که تلاش کنی، باز نمیتوانی این وضع را تغییر بدهی. این مسئله هیچ ربطی به خواسته و آرزو ندارد، فقط با واقعیت سر و کار دارد که اغلب هم منطقی نیست."
فیلمهای اقتباس شده از رمان تابستان آن سال
سایر نقدهای کتاب تابستان آن سال
سایر مطالب در مورد کتاب تابستان آن سال
مشخصات کتاب تابستان آن سال
دسته بندی:
رمان
قطع - جلد - نوع چاپ:
رقعی - شومیز - رنگی
اولین ناشر - سال چاپ:
آموت - 1394
ویراستار:
سال - نوبت چاپ:
1394 - 1
شابک:
9786009154265
تعداد صفحه:
416
زبان اصلی کتاب:
فارسی